معنی نحر، تنحار در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
فرهنگ فارسی آزاد
نَحر، تَنحار، (نَحَرَ، یَنحَرُ) ذبح کردن، گلو بریدن، مقابل شدن، نَحَرَ الصَّلوهَ: نماز گذاشتن در اول وقت،
پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا
وارد حساب کاربری
خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید
ثبت نام
کنید.