معنی نجاست در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

نجاست. [ن َ / ن ِ س َ] (از ع، اِ) پلیدی. ناپاکی. (ناظم الاطباء). پلیدی. (السامی) (غیاث اللغات) (مهذب الاسما). ریخ. (زمخشری). خبث. (منتهی الارب). رجس. || فضله ٔ انسان و دیگر حیوانات غیر از ستور. (ناظم الاطباء). غایط: مگس بر نجاست آدمی نیکوتر از آنک علماء بر درگاه سلطان. (کیمیای سعادت).
یکی کناس دیگر چون بدیدش
نجاست پیش بینی آوریدش.
عطار.
چون ابرهه رفت آن خانه را ببیند آن جا نجاست و پلیدی را دید، گفت که را زَهره ٔ آن بود که این پلیدی کرده است ؟ (قصص الانبیاء ص 213). || (مص) پلید و ناپاک بودن. (از اقرب الموارد). || پلید شدن. (ترجمان علامه ٔ جرجانی). رجوع به نجاسه شود.

فرهنگ معین

(اِمص.) پلیدی، ناپاکی، (اِ.) فضله انسان یا حیوان. [خوانش: (نِ سَ) [ع. نجاسه]]

فرهنگ عمید

هر چیز نجس،
[قدیمی، مجاز] پلیدی، ناپاکی،

مترادف و متضاد زبان فارسی

آلودگی، براز، بول، پلیدی، جعل، غایط، فضله، کثافت، گه، مدفوع، نجسی، وژن،
(متضاد) طهارت، نظافت

فرهنگ فارسی هوشیار

پلیدی، ناپاکی، خبث، فضله انسان و دیگر حیوانات غیر از ستور غایط

فرهنگ فارسی آزاد

نَجاسَت، غیر از معانی مصدری، ناپاکی، پلیدی،

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر