نبک در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
نبک. [ن َ] (اِ) زهاب را گویند، و آن تراویدن آب باشد از کنار چشمه و رودخانه. (برهان قاطع) (آنندراج). زه آب. (لغت فرس اسدی) (اوبهی). زهاب. تراوش آب ازکنار چشمه و رودخانه. (برهان قاطع). بمعنی تراویدن آب بود از کنار چشمه و رودخانه، و آن را به پارسی زهاب نیز گویند، یعنی زایش آب. (انجمن آرا). تراویدن آب بود از کناره ٔ چشمه و رودخانه، و آن را زهاب نیز خوانند. (فرهنگ نظام از جهانگیری). نبک، زه آب [ره آب، مرحوم دهخدا] بود. رودکی سمرقندی گوید:
گیردی آب جوی را پندام
چون بودبسته نبک راه ز خس.
(حاشیه ٔ برهان قاطع معین از فرهنگ اسدی). || در خراسان بمعنی گوشه ٔ کوه است. (فرهنگ نظام).
نبک. [ن َ ب َ / ن َ] (ع اِ) ج ِ نَبْکه و نَبَکه. رجوع به نبکه شود.
نبک. [ن َ] (اِخ) قریه ای است بین حمص و دمشق. (از معجم البلدان).
(نَ) (اِ.) زهاب، جایی کنار چشمه یا رودخانه که آب باریکی از آن خارج می شود.
جایی در کنار چشمه یا رودخانه که آب باریکی از آن خارج شود، زهآب،
جائی در کنار چشمه یا رودخانه که آب باریکی از آن خارج شود (اسم) تراوش آب ازکنارچشمه ورودخانه زهاب: گیردی آب جوی راپندام چون بودبسته نبک راه زخس. رودکی. لفااق. 10- 309)



