معنی نبط در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

نبط. [ن َ] (ع مص) برآمدن آب از چاه و زمین. نبوط. (از منتهی الارب) (آنندراج). نبع. (معجم متن اللغه) (از المنجد). || بسیار شدن آب چاه. (معجم متن اللغه). || برآوردن آب چاه. (منتهی الارب). خارج کردن آب از چاه. (از معجم متن اللغه) (از المنجد): نبط البئر نبطاً؛ استخرج مأها (المنجد)، برآورد آب آن را. (منتهی الارب). || ظاهر کردن چیزی سپس ِ پنهان بودنش: نبط الشی ٔ؛ اظهره بعد خفاء. (المنجد). || نشر و ظاهر کردن دانش را. (معجم متن اللغه). || (اِ) موت. (معجم متن اللغه) (اقرب الموارد). ان النبط قد اتی علینا. (اقرب الموارد).

نبط. [ن َ] (اِخ) رودباری است در ناحیه ٔ مدینه نزدیک حوراء که در آن معدن سنگ برام است. (منتهی الارب).

نبط. [ن َ ب َ] (ع اِ) آب که نخستین ازقعر چاه برآید. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). آبی که نخستین از تک چاه برآید. (ناظم الاطباء). اولین آبی که ظاهر شود از چاه چون آن را حفر کنند. (از معجم متن اللغه). نخست آب که پدید آید اندر چاه. (مهذب الاسماء). اول ما یظهر من ماء البئر. (المنجد). ج، انباط، نبوط. || غور آب. (از معجم متن اللغه). || غور مرد. (منتهی الارب) (آنندراج) (اقرب الموارد). غور مرد و باطن وی. (از المنجد): فلان لایدرک نبطه، ای غوره و قدر علمه. (المنجد). هو لاینال نبطه، اذا وصف بالعز و المنعه لایجد عدوه الیه سبیلاً. (معجم متن اللغه). || غور و فرورفتگی در کاری. (ناظم الاطباء). || آبی که بتراود از کوه چنانکه گویی عرقی است که از سنگ برآید. مایتحلب من الجبل کأنه عرق یخرج من اعراض الصخر. (معجم متن اللغه) (اقرب الموارد). || سپیدی زیر بغل و شکم اسب. (از معجم متن اللغه) (از اقرب الموارد) (از المنجد). || فلان قریب الثری بعیدالنبط؛ آنکه وعده دهد و وفا نکند. (معجم متن اللغه) (اقرب الموارد) (المنجد). || اخلاطالناس. عوام الناس. (از المنجد). || گروهی که در سنگستان باشند. (یادداشت مؤلف). رجوع به نَبَط (اِخ) شود. || (مص) سپیدبغل و سپیدشکم گردیدن اسب. (از منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء).

نبط. [ن َ ب َ] (اِخ) گروهی از مردم که در بطائح میان عراقین نازل شدند. (منتهی الارب). نَبَطی و نباطی [ن َ / ن ِ / ن ُ] و نَباط، منسوب به وی، مثل یمنی و یمانی و یمان. (منتهی الارب). گروهی اند در سواد عراق. (السامی) (مهذب الاسماء). قومی که در بطائح میان عراق عرب و عراق عجم، یا به سواد عراق ساکن بوده اند، و اینان مردمی غیرعرب بوده اند که عربیت گزیده اند و در برآوردن آب ماهر و به کثرت فلاحت مشهور بوده اند. (یادداشت مؤلف). در این که نبطی ها چه قومی بوده و از کجا آمده اند اختلاف است، بعضی میگویند مسکن اولی آنها در داخل عربستان بوده بعد به بین النهرین هجرت کرده اند و آشوریها یا مادی ها آنها را به بادیه رانده اند، بعضی دیگر معتقدند که مسکن اصلی آنها در بین النهرین بوده و از آنجابه اطراف رفته اند، «کوسن دروپرسوال » معتقد است که نبطی های تپره را بخت النصر از بین النهرین که موطن اصلی آنها بود در ضمن لشکرکشی با خود آورده و در اینجا سکنی داده است، به هرحال احتمال قوی آن است که اینان نیز مثل اعراب بائده از طوایف آرامی بوده اند که در شمال عربستان میان سواحل فرات و خلیج فارس و مدیترانه و دریای سرخ زندگانی میکرده اند. (از تاریخ اسلام تألیف فیاض ص 16). پیرنیا آرد: به روایت دیودور: «اعراب نبطی در کویرهائی زندگی می کنند و اسم وطن خود را به محل هائی میدهند که در آنجاها نه خانه ای دیده می شود، نه رودی، و نه چشمه ای، که آب فراوانی به قشون دشمن بدهد. موافق قانونی هر عرب نبطی باید از بنا کردن خانه و بذرافشانی و کاشتن درختهای مثمر و خوردن شراب امتناع ورزد و هر کس برخلاف این قانون رفتار کند، مستحق اعدام است، نبطی ها این قانون را مجری میدارند و معتقدند که هر کس این احتیاجات را برای خود ایجاد کند بنده ٔ اشخاصی می شود که این حوائج او را برآورند. شغل آنها تربیت شتر و گوسفند است و در کویرها زندگی می کنند... انباط به استقلال خودشان بسیار علاقه مندند و هرگاه دشمنی به ولایت آنها نزدیک شود به کویرها فرار می کنند چنانکه به قلعه ای پناه برند. این کویرها فاقد همه چیز است و کسی غیر از خود انباط به اینجاها دسترس ندارد. در این کویرها انباط آب انبارهائی ساخته درش را گرفته اند، چنانکه بجز خودشان کسی از این آب انبارها اطلاعی ندارد و خودشان هم در مواقع لزوم موافق علاماتی می توانند این محل ها را یافته، خود و حشمشان را سیراب کنند. غذای این اعراب گوشت است و شیر و چیزی که بطور طبیعی زمین به عمل می آورد». ج، انباط، نبیط.

نبط. [ن ُب ْ ب َ] (ع ص، اِ) ج ِ انبط، بمعنی گوسفندی که پهلوها و شکمش سپید است. رجوع به نبطاء و انبط شود.

فرهنگ معین

(مص ل.) برآمدن آب از چاه و زمین، (مص م.) برآوردن آب از چاه، ظاهر کردن چیزی را، نشر علم و معرفت. [خوانش: (نَ) [ع.]]

نخستین آبی که از چاه - - به هنگام حفر آن - - ظاهر شود، غور آب، غور مرد، باطن وی. [خوانش: (نَ بَ) [ع.] (اِ.)]

فرهنگ فارسی هوشیار

‎ نخست آب چاه، غور مرد ‎ (مصدر) برآمدن آب ازچاه وزمین. ‎- 2 بسیار شدن آب چاه. ‎، (مصدر) برآوردن آب چاه را، ظاهرکردن چیزی را. ‎، نشرعلم ومعرفت. (اسم) نخستین آبی که ازچاه - بهنگام حفرآن - ظاهرشود. ‎، غورآب. ‎، غورمرد باطن وی.

فرهنگ فارسی آزاد

نَبَط، قومی بودند عرب که از قرن ها قبل از میلاد در منطقه بین عراق و اردن سکونت داشتند و پایتختشان بتراء (به فارسی پتراء) بود تا اینکه در اوائل قرن دوم میلادی درحمله رومیان به کلی منقرض گشتند (جمع: اَنباط، نَبِیط، به فارسی: نَبَطِیان)،

نَبَط، باطن و درون شخص،

نَبط، (نَبَطَ، یَنبُطُ و یَنبِطُ) ظاهر ساختن و نشر (علم و معارف و غیره)، استخراج کردن (آب چاه)، و با مصدرِ «نَبط، نُبُوط» ظاهر شدن و برآمدن (آب از چشمه و غیره)،

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری