معنی نبر در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

نبر. [ن َ] (ع مص) به زبان گرفتن و به سخن بر کسی غالب آمدن. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از معجم متن اللغه) (از ناظم الاطباء). || همزه کردن حروف را. (منتخب اللغات) به همزه کردن حرف را. (صراح). همزه کردن حرف را. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از معجم متن اللغه). به همزه کردن. (المصادر زوزنی) (تاج المصادر): نبر الحرف، همزه، و منه الحدیث: لاتنبر باسمی. (اقرب الموارد). || برداشتن. (المصادر زوزنی) (تاج المصادر). برداشتن. بلند کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (اقرب الموارد) (المنجد). || بلند کردن مغنی صدا را از پستی. (از اقرب الموارد). برداشتن صدا. (از معجم متن اللغه): نبر المغنی، بلند کرد صدایش را بعد از خفض و پستی. (از اقرب الموارد) (از المنجد). || سرزنش نمودن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). زجر. انتهار. || خلس. (معجم متن اللغه). ربودن چیزی را. (اقرب الموارد) (معجم متن اللغه) (المنجد). به سرعت برداشتن. (از اقرب الموارد): نبر الرمح عنه، رفعه بسرعه. (اقرب الموارد) (المنجد). || گوالیدن کودک. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (ازاقرب الموارد) (از معجم متن اللغه) (از المنجد). || بانگ برزدن. (از منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). سخن گفتن با درشتی صدا. (از معجم متن اللغه). || (ص) مرد کم شرم. (منتهی الارب) (آنندراج). مرد کم شرم و کم حیا. (ناظم الاطباء): رجل نبر؛ قلیل الحیا. (اقرب الموارد) (از معجم متن اللغه). || طعن نبر؛ مختلسه. (معجم متن اللغه). طعن ربوده و برده شد گویا زودتر از خودبرمیدارد نیزه را. (منتهی الارب) (آنندراج). کأنه ینبر الرمح، ای یرفعه بسرعه، و قال علی: «اطعنوا النبر و انظروا الشزر»؛ اختلسوا الطعن. (اقرب الموارد). طَعن ِ نَبِر؛ زخم نیزه ای که به سرعت و زودی نیزه را از خود دور میکند و برمیدارد آن را. (ناظم الاطباء).

نبر. [ن ِ] (ع اِ) کنه و کرمی است که پوست شتر به رفتن آن آماسد و آبله ناک گردد، یا نوعی از مگس، یا نوعی از دد. (منتهی الارب) (از آنندراج) (از اقرب الموارد). چیزی است که برشتر برود، پوست شتر برآماهد [= برآماسد]. (السامی). کنه و کرمکی که چون بر تن شتر حرکت کند پوست وی بیاماسد و آبله ناک گرداند. نوعی از مگس. دد و سبع. (ناظم الاطباء). کنه یا جانور کوچکی شبیه آن یا کوچکتراز آن که چون بر پوست شتر افتد جای آن ورم کند، یا مگسی است که می گزد و جای نیش او باد می کند، یا سبعی است که نه گرگ است و نه خرس، و شاید تصحیف ببر باشد. (از معجم متن اللغه). || جای گرد کردن غله. (منتهی الارب) (آنندراج). جائی که تاجر در آن متاع و کالای خود را گرد می کند. (ناظم الاطباء). خانه ای که تاجر در آن متاع و غله می نهد. (از اقرب الموارد). خانه ٔ گندم و جو و جز آن. (مهذب الاسماء). || خرمن گندم. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). || (ص) کوتاه بالا [ی] ناکس فاحش. (از منتهی الارب) (آنندراج). قصیر فاحش. (از المنجد) (از معجم متن اللغه). قصیر و کوتاه بالای فاحش ناکس. (ناظم الاطباء). قصیر فاحش لئیم. (از اقرب الموارد). || لئیم. (معجم متن اللغه) (المنجد). ج، انبار، نبار.

نبر. [ن ُ ب َ] (ع اِ) لقمه های کلان. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). لقمه های ضخیم. (از معجم متن اللغه). ج ِ نُبْره.

نبر. [ن ُب ْ ب َ] (اِخ) از قرای بغداد است. (از معجم البلدان).

گویش مازندرانی

وردنه – چوبی که با آن خمیر را پهن کنند

کلفت، زشت، بدقیافه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر