معنی ناهوشمند در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

ناهوشمند. [م َ] (ص مرکب) بی هوش. (آنندراج). کم هوش. بی فراست. بی عقل. بی خرد:
بفرمود کو را به زندان برند
به نزدیک ناهوشمندان برند.
فردوسی.
وزیران کج بین ناهوشمند
رساندند در شاه و ملکش گزند.
هاتفی (از آنندراج).
مقابل هوشمند. رجوع به هوشمند شود.

فرهنگ عمید

کودن، کم‌خرد، بی‌عقل،

فرهنگ فارسی هوشیار

کم هوش بی خردبی فراست: بفرمودکورابزندان برند بنزدیک ناهوشمندان برند. (شا. بخ. ‎ 8 ص 2293) مقابل هوشمند.

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر