معنی ناموافق در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

ناموافق. [م ُ ف ِ] (ص مرکب) نامساعد. مخالف. (آنندراج) (ناظم الاطباء). غیرمناسب. (ناظم الاطباء). ناسازگار. ناسازوار. ناملایم:
چه گر موافق طبع است و ناموافق جسم
موافق است به یکجای با قضا و قدر.
ناصرخسرو.
و آب و هوای آن سخت ناموافق باشد. (فارسنامه ٔ ابن بلخی ص 140).این نواحی گرمسیر است و هوا و آب ناموافق. (فارسنامه ٔ ابن بلخی ص 140).
من این آب و هوای ناموافق
نمی بینم به طبع خویش لایق.
وصال.
- ناموافق آمدن طبع را، منافر طبع بودن. ملایم طبع نبودن. عدم سازگاری.
|| مغایر. ضد. مقابل. برضد. || مختلف. (از ناظم الاطباء).

فرهنگ عمید

ناسازگار، مخالف، ضد،

حل جدول

ناساز

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

ناهمساز

مترادف و متضاد زبان فارسی

بدخلق، مخالف، ناسازگار، نامتجانس، نامطلوب، ناهماهنگ،
(متضاد) سازگار، هماهنگ

فرهنگ فارسی هوشیار

ناسازوار جد داستان کیاگن (صفت) ناسازگارناملایم:‎ } وآب وهوای آن سخت ناموافق باشد { مقابل موافق.

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر