معنی نامعدود در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

نامعدود. [م َ] (ص مرکب) بی حساب. بی شمار. ناشمار. بیکران. بی قیاس. بی اندازه. بسیار. || ناشمرده. (ناظم الاطباء). شمرده ناشده:
من چه گویم که گر اوصاف جمیلت شمرند
خلق آفاق، بماند طرفی نامعدود.
سعدی.

مترادف و متضاد زبان فارسی

بی‌حساب، بی‌شمار، بی‌شمر، بی‌قیاس، ناشمرده،
(متضاد) معدود

فرهنگ فارسی هوشیار

ناشمرده بی شمار ‎ ناشمرده: من چگویم که گر اوصاف جمیلت شمرند خلق آفاق بماندطرفی نامعدود. (سعدی)، (صفت) بی حساب بی شمارمقابل معدود.

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر