معنی نامحتمل در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
لغت نامه دهخدا
نامحتمل. [م ُ ت َ م َ] (ص مرکب) غیرقابل تحمل. تحمل ناشدنی. تحمل ناکردنی. نابردنی:
خیزم بروم که صبر نامحتمل است
جان در قدمش کنم که آرام دل است.
سعدی.
نامحتمل. [م ُ ت َ م ِ] (ص مرکب) غیرمحتمل. که ممکن و محتمل نیست. که در مظان احتمال قرار ندارد.
فرهنگ فارسی هوشیار
ناشدنی (صفت) آنچه که محتمل و ممکن نیست مقابل محتمل.
پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا
وارد حساب کاربری
خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید
ثبت نام
کنید.