معنی نافرخی در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
نافرخی. [ف َرْ رُ] (حامص مرکب) فرخی نداشتن. نامبارکی. نامیمونی. نحوست. شومی. مقابل فرخی:
که این اختران گرچه فرخ پی اند
ز نافرخی نیز خالی نیند.
نظامی.
تا شاهباز بیضه ٔ شاهی گرفته مرگ
نافرخی به فر همای اندرآمده.
خاقانی.
|| بدبختی. شوربختی:
بیانی که باشد به حجت قوی
زنافرخی باشد ار نشنوی.
نظامی.
نامبارکی، شومی، نحوست، بدبختی، تیرهبختی: بیانی که باشد به حجت قوی / ز نافرخی باشد ار نشنوی (نظامی۶: ۱۰۵۹)،
نامیمونی نامبارکی شومی نحوست: که این اختران گر چه فرخ پی اند ز نافخری نیز خالی نیند. (نظامی لغ. )، بدبختی تیره بختی: بیانی که باشد به حجت قوی ز نافرخی باشدارنشنوی. (نظامی لغ. ) مقابل فرخی