معنی ناشدنی در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

ناشدنی. [ش ُ دَ] (ص لیاقت) ناشو. غیرممکن. (آنندراج) (از فرهنگ فرنگ). محال. ناممکن. چیزی که مقدر نشده باشد. (ناظم الاطباء). ممتنع. نشدنی. ناممکن. مستحیل:
اینهاشدنی است آنچه آن ناشدنیست
آن است که من ترا فراموش کنم.
فروغی بسطامی.
|| مقابل شدنی، به معنی رفتنی. رجوع به شدن و شدنی شود.

فرهنگ عمید

محال، غیر ممکن،

مترادف و متضاد زبان فارسی

محال، ممتنع، ناممکن، نامیسور،
(متضاد) شدنی، ممکن

فرهنگ فارسی هوشیار

غیرممکن، ناممکن، نشدنی، مستحیل

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر