معنی ناسالمی در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

ناسالمی. [ل ِ] (حامص مرکب) بیماری. مرض. ناسلامتی. سالم نبودن. سرحال نبودن. || ناسازگاری. ناسازواری. عدم اعتدال. || آلودگی. زیان بخشی: ناسالمی هوا، ناسالمی آب.

فرهنگ فارسی هوشیار

‎ عیبناکی. ‎، ناتندرستی بیماری، ناسازگاری. ‎، مضربودن. ‎ -5 نابکاری آشوب طلبی.

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر