معنی نازبالش در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
نازبالش. [ل ِ] (اِ مرکب) قسمی از متکای کوچک است. (فرهنگ نظام). بالش سر. (شمس اللغات). نازبالین. نوعی از تکیه. (آنندراج). بالش نرم. متکای پهن و نرم. بالش کوچکی که در زیر گوش گذارند. (ناظم الاطباء). مرفقه. مخده. مصدغه. وساده. (از منتهی الارب). بالش خرد. زیرگوشی. نهال. نهالی. بالشتک. بالشتو. بالشچه:
گه چوب آستان توام نازبالش است
گه خاک بارگاه توام نازبستر است.
اثیرالدین اخسیکتی.
در خاک و خون کشیده مرا ترک زاده ای
مژگان بنازبالش دل تکیه داده ای.
صائب (از آنندراج).
(لِ) (اِمر.) بالش، بالش نرم.
بالشی که زیر سر میگذارند، بالش نرم،
بالش، پشتی، کوسن
قسمی متکای کوچک