معنی نارنگی در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

نارنگی. [رَ / رِ] (اِ) میوه ای است از نارنج کوچکتر و شیرین تر. (برهان قاطع). از: «نارنگ » + «ی » نسبت، از انواع مرکبات است.میوه ٔ نارنگی همان نارنج شیرین یا پرتقال است ولی کوچکتر و خوشبوتر از آن است و در تصرف طبیعت و پرورش آدمی مزه ٔ دیگر یافته است. (حاشیه ٔ برهان قاطع دکتر معین). از نارنج کوچکتر و شیرین تر و خوش طعم تر و پوست آن خوشبوتر است. (از انجمن آرا) (آنندراج) (ناظم الاطباء). میوه ای است از اقسام مرکبات که نارسش ترش و رسیده اش شیرین است و در هوای کم سرد مناسب با مرکبات به دست می آید. ریشه اش با نارنگ یکی است. (فرهنگ نظام). || (ص نسبی) بر وزن و معنی نارنجی است که رنگ مشهور و معروف باشد. (برهان قاطع). || (حامص) به معنی بی رنگی هم هست که عدم رنگ باشد. (برهان قاطع). بی رنگی و رنگ نداشتگی. (ناظم الاطباء).

فرهنگ معین

(ر) (اِ.) درخت است پایا از تیره مرکبات با میوه کروی و معطر.

فرهنگ عمید

میوه‌ای از نوع مرکبات، کوچک‌تر از نارنج، خوش‌طعم و شیرین که پوست آن به‌راحتی کنده می‌شود. درخت این گیاه از درخت نارنج و پرتقال کوچک‌تراست و تخم آن کاشته می‌شود،

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر