معنی نادرویش در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
نادرویش. [دَرْ] (ص مرکب) آن که درویش نباشد. (ناظم الاطباء). || آن که زهد و درویشی را به خود نسبت دهد ولی قلباً درویش نباشد. زاهد دروغی. (ناظم الاطباء):
اعتقادی بنما و بگذر بهر خدا
تا ندانی که در این خرقه چه نادرویشم.
حافظ.
|| نارفیق.
(دَ) (ص.) (عا.) ناجوانمرد، نارفیق.
آنکه درویش نباشد،
کسی که درویش باشد اما خلاف اصول درویشی عمل کند،
آنکه با رفیقان و دوستان خود برخلاف مرّوت و انصاف رفتار کند،
ناصوفی، نالوطی
(صفت) آنکه درویش وصوفی نباشد، آنکه ظاهرا درویش وصوفی است ولی برخلاف اصل درویشی عمل کند: اعتقادی بنما و بگذر بهر خدا تا ندانی که درین خرقه چه نا درویشم خ (حافظ) -3 کسی که برخلاف مروت و انسانیت با دوستان و معاشران رفتار کند نا رفیق، آدم مقید و متکلف و اهل اتیکت و آداب و رسوم.