معنی نابجا در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
نابجا. [ب ِ] (ص مرکب) در غیر محل. نه بجای خویش. بی جا. بی مورد. بی موقع. مقابل بجا: گفتاری نابجا. اعمالی نابجا. کارهای نابجا. || در اصطلاح طبیعی، عَرَضی. (لغات فرهنگستان).
بیموقع، بیمورد، کاری یا چیزی که بهموقع و در جای مناسب خود نباشد، نابرجا،
بیجا، بیربط، بیمورد، بیموقع، نادرست، ناساز، ناصواب، نامربوط، نامناسب،
(متضاد) بجا صواب
بی موقع، بی جا، بی مورد