معنی نابایست در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

نابایست. [ی ِ] (ص مرکب) نالایق. نامناسب. (ناظم الاطباء). که بایسته نیست. که سزاوار نیست. که درخور نیست: جَبْه ْ؛ نابایست آوردن بر کسی. (از منتهی الارب). || غیرضروری. لاضروری. (یادداشت مؤلف). آنچه نباید. که لازم و ضروری نیست. نابجا: تفریط؛ دور کردن نابایست از کسی. امصال، تباه کردن و به نابایست خرج کردن مال را. غضب مُطِر؛ خشم ناجایگاه. خشم نابایست. (منتهی الارب). || حرام. (منتهی الارب). غیر جایز. خلاف شرع. ناروا. (ناظم الاطباء): طَلخَثَه؛ به امر نابایست آلودن. (منتهی الارب): و خدای را بر معصیت و نابایست نخوانی تا هلاک شوی. (ترجمه ٔ طبری). منزه داری این اندامها را از فجور و ناشایست و نابایست. (قابوسنامه). || مکروه. (منتهی الارب): وَذء؛ سخن نابایست و مکروه. (منتهی الارب). نادلپسند:
ز آن عمامه ٔزفت نابایست او
ماند یک گز کهنه اندردست او.
مولوی.
|| (اِ مرکب) کراهت. ناخوشایندی. نادلپسندی. خلاف میل. بدون میل: و طعام اگر چه آرزو نباشد بر نابایست اندکی بباید خورد. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی).

فرهنگ عمید

نامناسب،
آنچه لازم و ضروری نباشد، غیر ضروری،

فرهنگ فارسی هوشیار

غیرضروری، نا مناسب

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر