معنی میم کردن در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
لغت نامه دهخدا
میم کردن. [ک َ دَ] (مص مرکب) به شکل «م » درآوردن. دهان تنگ را از هم گشودن. لبها را به شکرخنده گشودن:
بخنده عقیقین نقط میم کرد
شباهنگ در میم دو نیم کرد.
اسدی (گرشاسب نامه ص 29 متن و حاشیه).
فرهنگ فارسی هوشیار
(مصدر) بشکل میم (م) در آوردن، لبها را بشکر خنده گشودن (بدومعنی) : پریرخ بشرم آمد از روی جم زبس ناز آن دو کبوتر بهم. بخنده عقیقین نقط میم کرد شباهنگ درمیم دونیم کرد. (گرشا)
پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا
وارد حساب کاربری
خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید
ثبت نام
کنید.