معنی میسور در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

میسور. [م َ] (ع مص) آسان کردن. (ناظم الاطباء). || آسان شدن، و در این صورت مصدر است بر وزن مفعول. (منتهی الارب) (غیاث). آسان گردیدن. سهل شدن. (یادداشت مؤلف).آسان شدن. (تاج المصادر بیهقی) (دهار):
که چنین دارو چنان ناسور را
هست درخور از پی میسور را.
مولوی.
|| (ص) آسان شده. (یادداشت مؤلف). آسان کرده شده. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). هرچیز آسان و سهل و دستیاب و دسترس. (ناظم الاطباء). آسان. (آنندراج) (غیاث) (مهذب الاسماء) (دهار) (زمخشری). سهل. آنچه آسان باشد. خلاف معسور. ضد معسور. (تاج العروس).

میسور. [م َ سو / می س ُ] (اِخ) ایالتی در جنوب هند به مساحت 192000 کیلومتر مربع که 2354700 تن سکنه دارد. مرکز آن بنگالور است. کارخانه های فراوان دارد و تقریباً تمام طلای هند از معادن میسور به دست می آید. سلسله ٔ شاهان قدیم میسور که در 1761 م. به دست حیدرعلی خان برافتادند در 1799 دوباره سر کار آمدند.

میسور. [م َ سو / می س ُ] (اِخ) نام شهری در ایالت میسور، واقع در هند با 244323 تن سکنه. با خیابانها و پارکهای زیبا که قسمتی از دانشگاههای ایالت میسور در این شهر است.

فرهنگ معین

(مِ) [ع.] (اِمف.) هرچیز آسان و سهل.

فرهنگ عمید

میسر

حل جدول

سهل و آسان

مترادف و متضاد زبان فارسی

مقدور، ممکن، میسر،
(متضاد) نامیسور

فرهنگ فارسی هوشیار

آسان کردن، سهل شدن

فرهنگ فارسی آزاد

مَیسُور، آسان، سهل (خلاف مَعسُور)، (جمع: مَیاسِِیر)،

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری