معنی میزبانی در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

میزبانی. (حامص مرکب) صفت و حالت میزبان. مهمانداری و پذیرایی از مهمان. (ناظم الاطباء). مهمانداری. (آنندراج). خدمت مهمان کردن و مهمان داری نمودن و مهمانی باشد. (برهان). شاید مخفف میزدبانی. (از یادداشت مؤلف). میهمان نوازی:
که این میزبانی ترا بردهد
چو افزون کنی گنج و گوهر دهد.
فردوسی.
سپاه و رعیت نیابند فرصت
به شغل دگر کردن از میزبانی.
فرخی.
قاید را گفت: دی و دوش میزبانی بوده ؟ گفت آری گفت مگر گوشت نیافته بودی و نقل که مرا و کدخدایم را بخوردی. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 327). باغ نزدیک بود به شهر و میزبانی مظفر علی میکائیل در آنجا شد. (تاریخ بیهقی ص 246).
رفتند برون به میزبانی
از راه وفا و مهربانی.
نظامی.
- میزبانی کردن، پذیرایی از مهمان نمودن. (ناظم الاطباء). پذیرایی و مهمان نوازی کردن. (از یادداشت مؤلف). اقتراء. (منتهی الارب):
گر امشب مرا میزبانی کنی
هشیواری و مرزبانی کنی.
فردوسی.
کسی کو کند میزبانی کسی را
نباید که بگریزد از میهمانی.
منوچهری.
بیندیش از آن روز کاندرمظالم
بتوزیع کردی مرا میزبانی.
منوچهری.
و خواجه عبدالرزاق حسن به میمند میزبانی کرد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 528). سبب پیش نیامدن آن بود که بسزا میزبانی و خدمت نتوانستند کرد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 459).
خوش باد شب کسی که او را
کرده ست زمانه میزبانی.
ناصرخسرو.
مددی دهم ز فیضت که به ذوق آن حلاوت
کنم اهل معرفت را همه ساله میزبانی.
نظامی.
|| خانه داری. (ناظم الاطباء).

فرهنگ فارسی هوشیار

میزبان شدن یک یا چند تن را بمهمانی خود خواندن و پذیرایی کردن.

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر