معنی میرده در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

میرده. [دَه ْ] (اِ مرکب) (اصطلاح نظامی) رئیس ده نفر و دهباشی. (ناظم الاطباء). فرمانده ده نفر از سپاه. (از یادداشت مؤلف). سردار ده کس. (از آنندراج). || رئیس گرزبرداران. (ناظم الاطباء). || در هندوستان بر سردار قاصدان و چوبداران اطلاق کنند. (از آنندراج).

میرده. [دِه ْ] (اِخ) دهی است از دهستان دابو بخش مرکزی شهرستان آمل، واقع در 7هزارگزی شمال آمل با 150 تن سکنه. آب آن از رودخانه ٔ هراز و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3).

میرده. [رَ دِه ْ] (اِخ) نام یکی از دهستانهای سه گانه ٔ بخش مرکزی شهرستان سقز است و چون ساکنان دهستان از طایفه ٔ گَورْک هستند لذا دهستان گَورْک نیز نامیده می شود. میرده محدود است از شمال به بخش بوکان و از جنوب و باختر به بخش بانه و از خاور به دهستان سرشیو و فیض اﷲبیگی و خود در باختر و جنوب باختری بخش مرکزی شهرستان سقز واقع شده است. آب قراء دهستان عموماً از چشمه و زهاب دره هایی که رودخانه ٔ سقز را تشکیل می دهند تأمین می شود. کوههای مهم آن: گردنه خان و باباحسین و کوه دوسر واستاد مصطفی، و رودخانه ٔ مهم آن رودخانه ٔ سقز است که از کنار شهر می گذرد و به رودخانه ٔ زرینه رود می ریزد. راه شوسه ٔ سقز - بانه تقریباً از وسط دهستان می گذرد. محصول عمده ٔ آن غلات و حبوب و لبنیات و توتون است.این دهستان از 46 آبادی و 11 هزار سکنه تشکیل شده ودیه های مهم آن عبارتند از: یازی بلاغ. آق کند. کوندلان. تموغه. بوبکتان. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5).

میرده. [رَ دِه ْ] (اِخ) دهی است از دهستان میرده بخش مرکزی شهرستان سقز، واقع در 31هزارگزی جنوب باختری سقز با 350 تن سکنه. آب آن از چشمه و راه آن ماشین رو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5).

فرهنگ فارسی هوشیار

(صفت و اسم) رئیس ده تن ده باشی، رئیس گرزبرداران.

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر