معنی میدی در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

میدی. [دا] (ع اِ) آخر و انتها و انجام. (ناظم الاطباء).

میدی. [م َ] (ص نسبی، اِ) (اصطلاح صرافی) مؤیدیه. سکه ٔ درهمی که ملک مؤید شیخ عز نصره به سال 818 هَ. ق. آن را در قاهره زد و میان مردم رایج گشت. و آن را به میایده جمع می بستند. (از نقودالعربیه ذیل ص 63).

میدی. [م َ دی ی] (ع ص) آهویی که دست وی به دام افتاده باشد. (ناظم الاطباء). وحش به دام افتاده. (از مهذب الاسماء). آهوی دست به دام افتاده مقابل مرجول یعنی آهوی پای به دام درافتاده. (یادداشت مؤلف). || رجل میدی، مرد بریده دست. (ناظم الاطباء). بریده دست. اقطع. (یادداشت مؤلف).

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر