معنی مچک در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

مچک. [م َ چ َ] (اِ) به معنی عدس باشد و آن غله ای است که در آشها کنند و گاهی هریسه نیز پزند. (برهان) (آنندراج). عدس. (ناظم الاطباء) (فرهنگ رشیدی):
بر آتش نظر دل زیرک ترین خصم
جوشی بر آن قیاس که در زیربا مچک.
سوزنی (از فرهنگ رشیدی).
و رجوع به مجک شود. || بعضی گویند بادام کوهی است و آن تلخ می باشد و آن را بریان کرده در آش بیمار به جای روغن بکار برند. (برهان). بعضی گویند بادام کوهی تلخ است که بریان کرده در غذاهای دوایی بجای روغن بکار برند. (آنندراج) (از فرهنگ رشیدی).

فرهنگ معین

(مَ چَ) (اِ.) عدس، ماش.

فرهنگ عمید

عدس
ماش،

گویش مازندرانی

نوعی برنج نامرغوب

انگشت

زشت

فرهنگ فارسی هوشیار

(اسم) عدس ماش: بر آتش حسد دل زیرکترین خصم جوشد بر آن قیاس که در زیر با مچک. (سوزنی) توضیح بعضی مچک را بادام کوهی تلخ دانسته اند که آنرا بریان کرده در شور با و غذا های دوایی بجای روغن بکار برند.

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر