معنی مؤول در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

مؤول. [م ُ ئو] (ع مص) مَوْل. (ناظم الاطباء). بامال شدن. (منتهی الارب، ماده ٔ م ول). بسیارمال شدن. (تاج المصادر بیهقی) (آنندراج).

مؤول. [م ُ ءَوْ وِ] (ع ص) بازگرداننده. (منتهی الارب). آنکه بازمی گرداند و بازمی خواند. (ناظم الاطباء). بازگرداننده کسی را به سوی او. (آنندراج). || آنکه بیان می کند سخن را. (ناظم الاطباء). بیان کننده ٔ آنچه کلام بدان باز می گردد. (منتهی الارب). بیان کننده. (آنندراج). || آنکه تأویل می کند. (ناظم الاطباء). رجوع به تأویل شود. || تفسیرکننده ٔ خواب.

مؤول. [م ُ ءَوْ وَ] (ع ص) تأویل شده. (یادداشت مؤلف).

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر