معنی مولود در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
مولود. [م َ] (ع ص) زاده. (منتهی الارب). زاییده شده. ج، موالید. (ناظم الاطباء) (المنجد). زاده. متولدشده. به وجودآمده. زاییده شده. (یادداشت مؤلف). || پدیدآمده. ایجادشده. پیداآمده. (یادداشت مؤلف).
- سه مولود، موالید سه گانه. مولود جمادی (معدن)، مولود نباتی، و مولود حیوانی. (یادداشت مؤلف):... از زبده ٔ لطایف چهار اسطقس سه مولود در وجود آورد. (سندبادنامه ص 2). و رجوع به ترکیب مولود جمادی و مولود حیوانی و مولود نباتی شود.
- مولود جمادی، جماد. بربسته. (یادداشت مؤلف).
- مولود حیوانی، حیوان. جنبنده. (از یادداشت مؤلف).
- مولود نباتی، نبات. بررسته. (از یادداشت مؤلف).
|| فرزند تازه زاییده شده. نوزاده. (ناظم الاطباء). نوزاد. زاییده شده پسر یا دختر. (از غیاث) (از آنندراج). فرزند کوچک. بچه و طفل و کودک نوزاد. کودک زاده. (یادداشت مؤلف):
و گر دوران ز سر گیرند هیهات
که مولودی به سیمای تو باشد.
سعدی.
|| (اِ) روز ولادت. (ناظم الاطباء).
- ربیعالمولود، ماه ربیعالاول. (ناظم الاطباء). به مناسبت تولد پیغمبر اسلام در آن ماه.
- عید مولود، عید تولد. جشن تولد. عید ولادت. (یادداشت مؤلف).
|| هنگام ولادت. (ناظم الاطباء). زمان زاییده شدن. (آنندراج). زمان زاییدن. (از غیاث). زمان ولادت. مولود به معنی زمان ولادت در اصل «مولد» بر وزن «موعد» است، ولی مولود را نیز می توان توجیه کرد به اینکه در اصل «مولودفیه » بوده و به حذف صله تخفیف یافته است. (نشریه ٔ دانشکده ٔ ادبیات تبریز سال 2 شماره ٔ 2 و 3 ص 106):
بارخدای جهان خلیفه ٔ مسعود
نیکش مولود و نیک طالع مولود.
منوچهری.
مجو ز طالع مولود من بجز رندی
که این معامله با کوکب سعادت رفت.
حافظ.
در خسوف و کسوف و روز مولود سلاطین وجوه تصدیقی... به مستحقین تقسیم می نمودند. (تذکرهالملوک چ دبیرسیاقی ص 20).
(مُ) [ع.] (اِمف.) زاییده شده. ج. موالید.
زاییدهشده، فرزند،
[مجاز] نتیجه،
(اسم مصدر) تولد،
فرزند، فرزاد
فرزند
حاصل، زاده، زاییده، محصول، نتیجه، ولید، تولد، ولادت
متولد شده، بوجود آمده
مُولَود، (اسم مفعول از وَلَدَ، یَلِدُ، وِلادَه) نوزاد، متولد شده، طفل صغیر (جمع: مَوالِید)،