معنی موس موس در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

موس موس. (اِ صوت) حکایت آواز و صوت لبها که بهم آید و نفس آرام و به توالی به درون کشیده شود خوشایند کودک یا جلب توجه او را.

فرهنگ معین

(اِ.) (عا.) تملق، چاپلوسی.

فرهنگ عمید

تملق، چاپلوسی،

فرهنگ فارسی هوشیار

(اسم) تملق چاپلوسی.

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر