معنی مورک در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

مورک. [م َ رِ] (ع اِ) آن جای از پالان که سوار پای خود را در آن می گذارد. (ناظم الاطباء). جای پای داشتن راکب از پالان. (منتهی الارب) (آنندراج). مورکه. رجوع به مورکه شود. || آن جای از پالان که سوار چون از سواری مانده و خسته شود پای خود را تا کرده در آنجا می گذارد. (ناظم الاطباء). میرکه. (منتهی الارب). || (ص) نعل مورک، نعل بیرون یعنی نعل موزه. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). و رجوع به مورکه شود.

مورک. [م ُ وَرْ رَ] (ع ص) بیگناه. (ناظم الاطباء) (آنندراج). یقال: انه لمورک فی الامر؛ ای لیس له ذنب. (منتهی الارب).

مورک. [رِ] (ع ص) آنکه وی را حقی نباشد. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). فلان مورک فی هذه الابل، فلان را حقی در این شتران نیست. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء).

مورک. [رَ] (اِ مصغر) مور خرد. مورچه. (یادداشت مؤلف). رجوع به مور و مورچه شود.

مورک. [رَ] (اِخ) دهی است از دهستان بخش سمیرم بالای شهرستان شهرضا واقع در 47 هزارگزی جنوب سمیرم با 250 تن سکنه. آب آن از قنات و چشمه و راه آن ماشین رو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 10).

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر