معنی مورس در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

مورس. [رِ] (ع ص) نعت فاعلی از ایراس. (منتهی الارب). || وارس. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب، ماده ٔ ورس). و رجوع به ایراس و وارس شود. || درخت برگ آورنده. || جای اسپرکناک. (آنندراج) (از منتهی الارب).

مورس. [م ُ وَرْ رَ] (ع ص) نعت مفعولی از توریس. مورسه.به ورس رنگ کرده. (یادداشت مؤلف). رنگ شده به گیاه ورس. (ناظم الاطباء). به ورس رنگ کرده. (از منتهی الارب، ماده ٔ ورس). جامه ٔ رنگ کرده به ورس. (آنندراج).

حل جدول

مخترع تلگراف

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر