معنی موجبة در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
موجبه. [ج ِ ب َ] (ع ص، اِ) موجبه. مؤنث موجب. ج، موجبات. (یادداشت مؤلف). و رجوع به موجب شود. || بزه یا نیکویی بزرگ که بدان دوزخ یا بهشت واجب گردد. (منتهی الارب) (آنندراج). مؤنث موجب. گناه یا ثواب بزرگ که ایجاب دوزخ و بهشت کند. (از یادداشت مؤلف). گناه بزرگ یا حسنه ٔ سترگ که موجب عذاب آخرت و یا موجب بهشت گردد. ج، موجبات. (ناظم الاطباء). موجبه. || (اصطلاح منطق) قضیه ٔ مثبته را گویند. ضد سالبه. (ناظم الاطباء). در اصطلاح منطق قضیه ای رانامند که حایز ایجاب باشد. (کشاف اصطلاحات الفنون). قضیه ٔ موجبه در مقابل سالبه است و آن یا حملی است مانند انسان حیوان است و یا سلبی است مانند انسان جمادنیست. (از فرهنگ علوم عقلی). و رجوع به قضیه شود.
مُوجَبَه، کبیره، بزرگ (چه از گناهان چه از حَسَنات و اعمال پر ثواب)،