معنی موثر در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

حل جدول

اثر بخش

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

کارساز

هنایا، هناینده، کارگر، کارایی، کارساز

کلمات بیگانه به فارسی

کارساز

مترادف و متضاد زبان فارسی

اثربخش، اثرگذار، تاثیرگذار، ثمربخش، جایگیر، سودبخش، کارآ، کارگر، گیرا، مثمر، مفید، نافذ، نافع، نتیجه‌بخش، عامل، کاری، دخیل نقش‌پرداز،
(متضاد) بی‌اثر

فرهنگ فارسی هوشیار

سهیده سوتار ده هناییده سهند سوتومند کارو مند کار ساز نشانگذار نو ژنده (اسم) آنچه مورد تاثیر واقع شده. (اسم) اثر کننده نشان گذارنده: خودموثرتر نباشد مه زنان ای بسانان که ببرد عرق جان. (مثنوی. نیک. 276: 6) یا موثر تام. علت تام. تاثیر، گذارنده اثر و نشان، کارگر، کاری

پیشنهادات کاربران

دخیل

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر