معنی مواعظ در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

مواعظ. [م َ ع ِ] (ع اِ) ج ِ موعظه. پندها و نصیحتها و موعظه ها. (ناظم الاطباء). پندها و نصیحتها. (غیاث) (آنندراج): این کتاب کلیله و دمنه فراهم آورده ٔ علما و براهمه ٔ هند است در انواع مواعظ. (کلیله و دمنه). اشارات و مواعظ آن را که در فهرست مصالح دین و دنیاست نمودار سیاست خواص و عوام ساخت. (کلیله و دمنه). آن حکم و مواعظ مهجورمانده بود. (کلیله و دمنه). و رجوع به موعظه شود.

فرهنگ معین

(مَ عِ) [ع.] (اِ.) جِ موعظه، پندها، نصیحت ها.

فرهنگ عمید

موعظه

مترادف و متضاد زبان فارسی

پندها، اندرزها، نصایح، وعظها، موعظه‌ها

فرهنگ فارسی هوشیار

(تک: موعظ) چاشش ها اندرز ها (اسم) جمع موعظه موعظه ها پند ها: و مواعظ بسیار لایق هر حکایت درو زیادت گردانید. { (روضه العقول . مقدمه مرزبان نامه. تهران. ‎ 1317 ص ز)

فرهنگ فارسی آزاد

مَواعِظ، وَعظ ها، پندها و اندرزها (مفرد: مَوعِظَه)،

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر