مهل در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
لغت نامه دهخدا
فرهنگ معین
(مص م.) آهسته کار کردن، (اِمص.) آهستگی، مهلت، (اِ.) آهسته کاری، نرمی، مهلت. [خوانش: (مَ) [ع.]]
فلزات کانی مانند: مس، آهن و، قطران تنک و رقیق، روغن زیتون و دُردی آن، زرداب و ریم که از لاشه مرده پالاید. [خوانش: (مُ) [ع.] (اِ.)]
فرهنگ عمید
فرصت، مهلت،
نرمی و آهستگی،
ریم و زردابی که از لاشۀ مرده خارج شود،
حل جدول
آهسته کار کردن
فرهنگ فارسی هوشیار
پیش آمدن در خیر و نیکویی
فرهنگ فارسی آزاد
مَهَل، (مَهِلَ، یَمهَلُ) پیشی گرفتن در خیر و نیکی،
مُهل، فلزات قابل ذوب مثل نقره و غیره، قطران رقیق، زیتون رقیق، سم،
مَهَل، غیر از معانی مصدری، تَقَدُّم در خیر و نیکی، اَسلاف و پیشینیان،
مَهل، غیر از معانی مصدری، تأنی و آهستگی،
پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.