معنی مهالک در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
مهالک. [م َ ل ِ] (ع اِ) ج ِ مَهْلَکه و مَهْلِکه و مَهْلُکه. دشتها و بیابانها. (از منتهی الارب). بیابانها. (از اقرب الموارد). || جاهای هولناک و خطرناک. (ناظم الاطباء). مواضع هلاک. (از اقرب الموارد). جاهای هلاک. (آنندراج) (غیاث اللغات): چون چیپال آن حال مشاهدت کرد و ممالک خویش به کلی مهالک یافت... سرآسیمه و متحیر گشت. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 40). خدای تعالی ذات شریف و نفس نفیس او از آفت آن مسافت و مهالک آن مسالک نگاه داشت. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 288).
(مَ لِ) [ع.] (اِ.) جِ مهلکه.
مهلکه
مهلکهها، خطرزارها، ورطهها، بیابانها، میدانهایجنگ، مصافگاهها
دشتها و بیابانها، جاهای هولناک و خطرناک، مواضع هلاک (تک: مهلکه) میر گاهان کشتگاهان میدان جنگ (اسم) جمع مهلکه: جایهای هلاکت: } و مهاجات شعرا ء را از اسباب مهالک ممالک سالفه و امم ماضیه شمرده اند. {، بیابانها: } و مسالک و ممالک امن گشاده داریم تا تجار فارغ و ایمن شد و آمدی می نمایند. {، میدانهای جنگ.
مَهالِک، مواضع هلاک، بیابان های بی آب و علف (مفرد: مَهلَکَه)،