معنی منهمک در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
منهمک. [م ُ هََ م ِ] (ع ص) کوشنده در کاری و مبالغه کننده در آن. (غیاث) (آنندراج). ستیهنده و کوشش کننده. (ناظم الاطباء). فرورفته درکاری. ستیهنده در امری. پیوسته با رغبت و حرص و مجدّ و صاحب لجاج در امری. (از یادداشت مرحوم دهخدا).
(مُ هَ مِ) [ع.] (اِفا.) کوشنده در کاری، کوشش کننده.
کوشنده،
(اسم) کوشنده در کاری کوشش کننده
مُنهَمِکَ، (اسم فاعل از اِنهِماک) کوشا و مشغول با میل و رغبت، سخت مشغول و سرگرم به کاری مثل منهک در شهوات یعنی مشغول و کوشا در برآوردن خواهش های نفسانی،