منقلب در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
لغت نامه دهخدا
فرهنگ معین
برگشته، حال به حال شده، به هم خوردن حال. [خوانش: (مُ قَ لِ) [ع.] (اِفا.)]
فرهنگ عمید
برگشته، بههمخورده، حالبهحالشده، آشفته،
حل جدول
دگرگون
انگیخته، شوریده، دگرگون، متحول، واژگون
مترادف و متضاد زبان فارسی
انگیخته، دگرگون، شوریده، متحول، واژگون، برگشته، ناراحت، مضطرب، پریشان، آشفته
فرهنگ فارسی هوشیار
شوریده آشفته، برگشته، پریشان تاسه مند (اسم) واژگون شونده برگردنده برگشته، بهم خورده (حال) حالی بحالی شده، ناراحت مضطرب پریشان : } برای این حادثه خیلی منقلبم. {
فرهنگ فارسی آزاد
مُنقَلَب، مَرجَع، محل برگشتن، محلی که (شخص) به آن راجع می گردد،
مُنقَلِب، (اسم فاعل از اِنقلاب) دگرگون، برگشته، سرنگون، واژگون، بهم خورده و حالی به حالی شده، در فارسی به معنای مضطرب و پریشان هم مصطلح است،
پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.