منذر | در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی - جدول یاب

منذر در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

منذر. [م ُ ذِ] (اِخ) ابن ماءالسماء. رجوع به منذربن امروءالقیس بن نعمان شود.

منذر. [م ُ ذِ] (اِخ) ابن یحیی بن منذر، سومین از امرای تجیبی سرقسطه. (یادداشت مرحوم دهخدا).

منذر. [م ُ ذَ] (ع ص) بیم داده شده. ترسانیده: و اغرقنا الذین کذبوا بآیاتنا فانظر کیف کان عاقبه المنذرین. (قرآن 73/10).

منذر. [م ُ ذِ] (اِخ) یکی از اسماء پیغمبر ما (ص) که آن حضرت نیز کفار را از عذاب دوزخ می ترسانیدند. (غیاث) (آنندراج).

منذر. [م ُ ذِ] (اِخ) ملقب به المنصور اولین از امرای تجیبی سرقسطه (410-414 هَ. ق.). (یادداشت مرحوم دهخدا).

منذر. [م ُ ذِ] (اِخ) ابن امروءالقیس بن نعمان (507-514 م.) یکی از ملوک حیره معروف به آل نصر یا آل لخم است. وی را به نام مادرش ابن ماءالسماء نیز خوانند. قباد پادشاه ساسانی ظاهراً به علت امتناع از قبول دین مزدک او را معزول و حارث بن عمرو کندی را به جای وی منصوب کرد، اما انوشیروان حکومت را بدو بازداد. وی در جنگ با رومیها و غسانیهای تحت الحمایه ٔآنها کشته شد. رجوع به آل نصر و ذوالقرنین (منذربن امرءالقیس). و حبیب السیر چ خیام ج 1 ص 260 و تاریخ اسلام تألیف فیاض چ 3 ص 38 و اعلام زرکلی ج 3 ص 1069 شود.

منذر. [م ُ ذِ] (اِخ) ابن الجارودبن عمروبن حبیش العبدی (1-61 هَ. ق.) امیر و از بخشندگان بزرگ بود. در عهد رسول اکرم (ص) متولدشد و در جنگ جمل همراه علی (ع) بود و علی (ع) او رابه فرمانروایی اصطخر گماشت، سپس عبیداﷲبن زیاد به سال 61 هَ. ق. فرمانروایی ثغور هند را به وی داد و او بدانجا درگذشت. (از اعلام زرکلی ج 3 ص 1070). رجوع به البیان و التبیین ج 2 ص 225 و ج 3 ص 76 و الاصابه شود.

منذر. [م ُ ذِ] (اِخ) ابن حرمله الطائی، مکنی به ابوزبید (متوفی در حدود 30 هَ. ق.) شاعر جاهلی است که اسلام را درک کرد و عمری دراز یافت اما اسلام نیاورد. تا زمان عثمان بزیست و در کوفه یا در بادیه ٔ آن درگذشت. شاعری اندک گو بوده است. (از اعلام زرکلی ج 3 ص 1070).

منذر. [م ُ ذِ] (اِخ) ابن سعید، مکنی به ابوالحکم (302-349 هَ. ق.). قاضی و از ادبای اندلس بود. از آثار اوست: احکام القرآن و الناسخ و المنسوخ. او را خطبه ها و رسائل بلیغ و شعر است. (از اعلام زرکلی ج 3 ص 1070). رجوع به معجم الادباء ج 7 شود.

منذر. [م ُ ذِ] (ع ص) بیم کننده. (دهار) (مهذب الاسماء). ترساننده. (منتهی الارب) (آنندراج) (غیاث). آگاه سازنده و پنددهنده و آنکه می ترساند. (ناظم الاطباء). بیم دهنده. مقابل مبشر. (یادداشت مرحوم دهخدا): و عجبوا ان جأهم منذر منهم و قال الکافرون هذا ساحر کذاب. (قرآن 4/38). قل انما انا منذر و ما من اله الا اﷲ الواحد القهار. (قرآن 65/38). نعیب او منذر و محذر بود. (مرزبان نامه چ قزوینی ص 186). عراق مبشر احزان و منذر اخوان من خواهد بود. (نفثهالمصدور چ یزدگردی ص 36).
مبشران کرم را ندیده هرگز روی
گرفته اند مرا منذران قهر تو تنگ.
کمال الدین اسماعیل (دیوان چ حسین بحرالعلومی ص 370).
در مقدمه جماعتی را از رسولان به نزدیک سلطان فرستاد به تصمیم عزیمت خود به جانب او منذر به انتقام... (جهانگشای جوینی چ قزوینی ج 1 ص 63).
تا که این هر دو صفت ظاهر شود
آن مبشر گردد این منذر شود.
مولوی.
- ابوالمنذر، خروس. (ناظم الاطباء). کنیه ٔ خروس زیرا او خفته را بیدار و آگاه کند. (از اقرب الموارد).
- امثال:
بات بلیله ابن منذر، یعنی در شب سخت رسید و مراد از ابن منذر نعمان است که گویند کسری وی را در پای پیل کشت. (منتهی الارب)، یعنی شبی سخت گذرانید. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).

منذر. [م ُ ذِ] (اِخ) ابن محمد (229-275 هَ. ق.). از ملوک بنی مروان اندلس است که بعد از فوت پدر به فرمانروایی رسید و قریب به دو سال حکمرانی کرد. (از حبیب السیر ج 2 ص 569). منذربن محمدبن عبدالرحمن بن الحکم بن هشام اموی، مکنی به ابوالحکم از ملوک دولت امویه ٔ مغرب است. وی بعد از وفات پدر به حکومت اندلس رسید. (273 هَ. ق.) و در جنگی به اطراف بریشتر کشته شد. (از اعلام زرکلی ج 3 ص 1071). رجوع به همین مأخذ و الحلل السندسیه ص 300 و طبقات سلاطین اسلام و ابن اثیر ج 7 ص 174 شود.

منذر. [م ُ ذِ] (اِخ) ابن نعمان الاول بن امری ٔ القیس بن عمرواللخمی (متوفی به سال 473 م.) از ملوک حیره و عراق است. بعد از پدر به سال 431 هَ. ق. به فرمانروایی رسید. در زمان منذر رومیها شهر نصیبین را محاصره کردند و او آنها را درهم شکست و به سوریه تاخت و در آن خطه پیش رفت سپس قصد حمله به قسطنطنیه داشت اما چون آشفتگی در لشکراو پدید آمد با رومیان معاهده ٔ صلح بست و به حیره مقر فرمانروایی خود بازگشت. (از اعلام زرکلی ج 3 ص 1071). منذربن نعمان همان کسی است که بهرام گور به کودکی نزد او به سر برد. رجوع به آل نصر و بهرام گور شود.

منذر. [م ُ ذِ] (اِخ) ابن نعمان بن منذر، ملقب به مغرور، در جنگ جواثا کشته شد و او بیست و هفتمین و آخرین ملوک لخمی است. (یادداشت مرحوم دهخدا). درزمان او خالدبن ولید بر عراق حمله کرد و جنگهای سختی درگرفت و منذر در یکی از آنها به سال 634 م. در بحرین کشته شد و با مرگ او دولت لخمیون در حیره منقرض شد. (از اعلام زرکلی ج 3 ص 1071). رجوع به آل نصر شود.

فرهنگ معین

(مُ ذِ) [ع.] (اِفا.) آگاه سازنده، ترساننده.

فرهنگ عمید

ترساننده، بیم‌دهنده،

فرهنگ فارسی هوشیار

‎ بیم دهنده، از نام هایی که بر پیامبر اسلام (ص) نهاده اند. (اسم) ترساننده بیم کننده: } عراق مبشر احزان و منذراخوان من خواهد بود. { (نفثه المصدور. چا. یز. 36) جمع: منذرین، نامی است از نامهای پیغمبر اسلام (ص) (زیرا که مردم را از خدا می ترسانید)

فرهنگ فارسی آزاد

مُنذَر، (اسم مفعول اِنذار) انذار شده، ترسانیده شده، برحذر داشته،

مُنذِز، اِنذار کننده، ترساننده، و برحذر دارنده، بیم دهنده از عواقب عصیان، در مقامی رسل و انبیاء مُنذِر می باشند زیرا خلق را اِنذار می فرمایند،

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری