معنی منحوت در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

منحوت. [م َ] (ع ص) تراشیده شده. (غیاث) (آنندراج) (از اقرب الموارد).تراشیده شده و نجاری شده. (ناظم الاطباء):
آن بت منحوت چون سیل سیاه
نفس بتگر چشمه ای بر شاهراه.
مولوی.
|| برساخته. ساختگی. کلمه ٔ ساخته شده از کلمه یا کلماتی دیگر مثل جعفده، از جعلنی اﷲ فداک. (یادداشت مرحوم دهخدا). کلمه ٔ ساخته از دو یا چند کلمه مثل شقحطب که از شق حطب آمده و بسمله و حوقله و هیلله و حیعله و... (المزهر ص 286) (یادداشت ایضاً).
- فعل منحوت (در اصطلاح این کتاب)، چون «فهمیدن » از «فهم » و «غارتیدن » از «غارت » و «طلبیدن » از «طلب » و «رقصیدن » از «رقص ». (یادداشت مرحوم دهخدا).

فرهنگ معین

(مَ) [ع.] (اِمف.) تراشیده شده، نجاری شده.

فرهنگ عمید

تراشیده‌شده،

فرهنگ فارسی هوشیار

تراشیده شده (اسم) تراشیده شده نجاری شده.

فرهنگ فارسی آزاد

مُنحُوف، (اسم مفعول نَحت) تراشیده شده،

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر