معنی منتر در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

منتر. [م َ ت َ] (اِ) مأخوذ از سنسکریت، کلام و آواز مؤثر. (ناظم الاطباء). || مأخوذ از اوستائی منثره، به معنی کلام مقدس، دعا. دعا و وردی که شخص را قادر به تصرف در اشیا و اشخاص می سازد. افسون. (از فرهنگ فارسی معین).
- انتر و منتر، معطل و حیران و سرگردان. گرفتار حیرت و اعجاب و شگفتی. (از فرهنگ لغات عامیانه ٔ جمال زاده).
- منتر کردن، کسی را حیران و سرگشته و معطل و بی تکلیف گذاشتن. (فرهنگ لغات عامیانه ٔ جمال زاده).
- || کسی را مطیع اراده ٔ خود کردن و مسحور ساختن و از هر اقدامی بازداشتن.
|| ذکری که مرتاضین برای دفع گزند گزندگان می سرایند. (ناظم الاطباء).

منتر. [م ُ ت َرر] (ع ص) اسب تیزرو. (منتهی الارب) یابوی تیزدو. (ناظم الاطباء) (از ذیل اقرب الموارد).

فرهنگ معین

افسون، کلام مؤثر، ذکری برای رام کردن و دفع گزند جانور درنده، (عا.) مسخره کرده شده. [خوانش: (مَ تَ) [سنس.] (اِ.)]

فرهنگ عمید

[عامیانه] مورد تمسخر و استهزا،
[عامیانه] معطل،
(اسم) افسونی که برای رام کردن جانوران گزنده و درنده بخوانند،
* منتر کردن: (مصدر متعدی) [عامیانه]
مسخره کردن،
معطل کردن،

گویش مازندرانی

در بارو عامه، وردی که بر چاقوی بسته شده خوانند تا حیوانات...

فرهنگ فارسی هوشیار

‎ (اسم) دعا و وردی که شخص را قادر بتصرف در اشیا ء میسازد افسون، (صفت) مسحور افسون شده، دست انداخته مسخره شده.

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر