معنی مناکحت در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

مناکحت. [م ُ ک َ / ک ِ ح َ] (از ع، اِمص) نکاح کردن. (غیاث). مناکحه. رجوع به مناکحه شود. || مأخوذ از تازی، نکاح. ازدواج. (از ناظم الاطباء): عقده ٔ آن مناکحت به استحکام رسانیدند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 395). با وجود جهاز و نعمت کسی در مناکحت او رغبت نمی نمود. (گلستان). روایت است در باب مناکحت نسوان که... (مصباح الهدایه چ همایی ص 257). به مناکحت دیگری رغبت نکرد. (حبیب السیر ج 1 چ خیام ص 583).
- مناکحت کردن، زناشویی کردن: یاری مبطلان می دهد، با ظالمان مناکحت و مجالست می کند. (کتاب النقض ص 345).

فرهنگ معین

(مُ کِ حَ) [ع. مناکحه] (مص م.) نکاح، ازدواج.

فرهنگ عمید

عقد ازدواج بستن، زناشویی کردن،

مترادف و متضاد زبان فارسی

زناشویی، عروسی، مناکحه، مزاوجت، نکاح، وصلت،
(متضاد) بیزاری، جدایی، طلاق

فرهنگ فارسی هوشیار

‎ (مصدر) نکاح کردن (زن را)، (اسم) عقد زناشویی، بدست خود کاری کردن مباشرت: } اگر چه در مناکحت شغل استیفای کفاف کفایت اعتبار کردن واجب بود تزجیه وقت را و الضرورات تبیح المحظورات بدو تفویض فرمودند { (نفثه المصدور. چا. 78)

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر