معنی ممنوع در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

ممنوع. [م َ] (ع ص) نعت مفعولی از منع. منعشده. بازداشته شده. نهی شده. (از ناظم الاطباء).بازداشته شده. (آنندراج). بازداشته. محظور. ناروا.
- ممنوع الصرف یا ممنوع التصرف، غیرمنصرف. کلماتی که تنوین و جر نمی گیرند، مانند احمد و عثمان. رجوع به ترکیب غیرمنصرف ذیل کلمه ٔ غیرشود.
|| حرام. قدغن شده. محرم. (یادداشت مرحوم دهخدا): به حکم شرع قتل او ممنوع بود. (انوار سهیلی).

فرهنگ معین

(مَ) [ع.] (اِمف.) منع شده، بازداشته شده.

فرهنگ عمید

منع‌شده، بازداشته‌شده،

حل جدول

غیرمجاز، منع شده

غیر مجاز، منع شده

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

بازداشته

کلمات بیگانه به فارسی

بازداشته

مترادف و متضاد زبان فارسی

غیرمجاز، غیرقانونی، قدغن، ممنوعه، منع‌شده، ناروا، نهی،
(متضاد) مجاز

فرهنگ فارسی هوشیار

باز داشته نا روا (اسم) منع شده بازداشته نهی شده: . . . } که بحکم شرع قتل او ممنوع بود حکم فرموده و بعد از سیاست پشیمان شد. ‎{ (انوار سهیلی)

فرهنگ فارسی آزاد

مَمنُوع، منع شده، نهی شده،

پیشنهادات کاربران

قدغن

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری