معنی مملکت داری در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
لغت نامه دهخدا
مملکت داری. [م َ ل َ / ل ِ ک َ] (حامص مرکب) عمل مملکت دار. کشورداری. اداره ٔ امور مملکت.
فرهنگ عمید
کشورداری، پادشاهی،
حل جدول
اداره کردن امور مملکت
فرهنگ فارسی هوشیار
اداره امور مملکت: } (شاه اسماعیل دوم) در مملکت داری و رسیدگی بامور سلطنت بی علاقه و سهل انگار بود. { (فلسفی. شاه عباس 1 ص 33)
پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا
وارد حساب کاربری
خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید
ثبت نام
کنید.