معنی ملک الملوک در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
ملک الملوک. [م َ ل ِ کُل ْ م ُ](ع اِ مرکب) شاهنشاه. شاهانشاه. شاه شاهان. پادشاه پادشاهان.(یادداشت به خط مرحوم دهخدا):
امر ملک الملوک مغرب
هم رتبت کن فکان ببینم.
خاقان جهان ملک معظم
مطلق ملک الملوک عالم.
نظامی.
||(اِخ) کنایه از خدای تعالی: و در آن مواضع که به روزگار پادشاهان گذشته ملک الملوک را جلت اسماؤه... ناسزا می گفتند امروزه همواره عبادت می کنند.(کلیله چ مینوی ص 13).
پادشاه پادشاهان،
خدایتعالی،
(اسم) پادشاه پاشاهان شاهنشاه، خدای تعالی: ودر آن مواضع که بروزگار پادشاهان گذشته ملک الملوک را جلت اسماوه و عمت نعماوه ناسزا می گفتند امروز هموراه عبادت می کنند.
مَلِکُ المُلُوک، سلطان سلاطین، از القاب حضرت بهاء الله است (از بشارات پولس در آخر رساله اول به تیموتاوس باب ششم، آیه 15)،