معنی ملقلق در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

ملقلق. [م ُ ل َ ل َ](ع ص) طرف ملقلق، چشم تیزنگاه سبک حرکت.(منتهی الارب)(از آنندراج)(ناظم الاطباء)(از اقرب الموارد). || رجل ملقلق، مرد پر جنب و جوش که در جای خود آرام نگیرد.(از اقرب الموارد). || در تداول عامه، حرف قلمبه و سلمبه و مشکل و مطنطن و مسجع: فلان کس خیلی ملقلق حرف می زند.(فرهنگ لغات عامیانه ٔ جمال زاده).

فرهنگ معین

(مُ لَ لَ) [ع.] (ص.) مضطرب.

فرهنگ عمید

ویژگی سخن مبهم و پیچیده،

فرهنگ فارسی هوشیار

‎ چشم تیز نگاه، سبک جنب، در فارسی: غلنبه (کلمه یا عبارتی دور از فهم که گوینده یا نویسنده برای اظهار فضل به کار برد) (اسم صفت) تند و تیز که در جایش آرام نگیرد: } طرف ملقلق ‎{ (نگاه تند و سبک)، مغلق قلمبه و سلمبه: } همیشه کلمات ملقلق میگوید. ‎{

فرهنگ فارسی آزاد

مُلَقلَق، (اسم مفعول لَقلَقَ، یُلَقلِقُ، لَقلَقَه) به حرکت درآمده به صدا درآمده، با لقلقه یعنی با صدائی بلند و مظطرب و پر خروش، ایضاً: کلام غیر سلیس و پیچیده یا با الفاظ نامانوس،

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر