معنی مقنطر در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
مقنطر. [م ُ ق َطَ](ع ص) مکمل و منه: القناطیر المقنطره.(منتهی الارب)(آنندراج). مکمل.(ناظم الاطباء). مکمل و گویند مُکتَّل.(از اقرب الموارد). || کامل و تمام بناشده. || طاق زده.(ناظم الاطباء).
کامل شده، تمام بنا شده، طاق زده شده. مقنع (مُ نِ) [ع.] (اِفا.) قانع کننده. [خوانش: (مُ قَ طَ) [ع.] (اِمف. ص.)]
ساخته ساخته شده، تاک زده (تاک طاق) تاکدار (اسم صفت) کامل شده مکمل، تمام بنا شده، طاق زده شده.
مُقَنطَر، (اسم مفعول از قَنطَرَ، یُقَنطِرُ، قَنطَرَه) بسیار زیاد و کثیر (ثروت و مال)، مُکَمَّل، طاق زده شده،