معنی مقطوع روزی در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

مقطوع روزی. [م َ](ص مرکب) بی روزی. آن که رزق وی بریده باشد. آن که وجه معاش وی قطع شده باشد:
بخواه و مدار از کس ای خواجه باک
که مقطوع روزی بود شرمناک.
سعدی.

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر