معنی مقطعه در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

مقطعه. [م ُ ق َطْ طَ ع َ / ع ِ](از ع، ص) بریده شده و جداشده.(ناظم الاطباء).
- حروف مقطعه، حروفی که جدا نوشته میشوند و حروفی که جهت اختصار به جای کلمات می نویسند مانند صلعم به جای صل اﷲ علیه و سلم.(ناظم الاطباء).
- || حروف فواتح سور قرآن و آن چهارده حرف است: ا، ل، م، ر، ص، س، ک، ی، ح، ع، ق، ط، هَ، ن. ج، مقطعات.(یادداشت به خط مرحوم دهخدا).

فرهنگ فارسی هوشیار

بریدنگاه برشگاه مقطعه در فارسی مونث مقطع بنگرید به مقطع دستار (اسم) مونث مقطع بریده شده، پاره پاره شده، تقطیع شده، شعر کوتاه قطعه جمع: مقطعات.

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر