معنی مقرنی در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
لغت نامه دهخدا
مقرنی. [م ُ ق َ نا](ع ص) ادیم مقرنی، ادیمی پیراسته به قرنوه.(مهذب الاسماء). سقاء مقرنی، مَشک به قرنوه پیراسته.(منتهی الارب)(آنندراج)(ناظم الاطباء)(از اقرب الموارد).
مقرنی. [م ُ ق َ نا](ع اِ) مار شاخدار.(ناظم الاطباء)(از فرهنگ جانسون). و رجوع به مقرنه شود.
پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا
وارد حساب کاربری
خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید
ثبت نام
کنید.