مقاود در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
لغت نامه دهخدا
مقاود.[م َ وِ](ع اِ) ج ِ مِقوَد.(منتهی الارب)(ناظم الاطباء)(اقرب الموارد). ج ِ مقود. آنچه بدان کشند از رسن و مهار و لگام و جز آن.(آنندراج): مقاود لسان و مقالد بیان بغایت استبراق درر شکر از اصداف لطایف او نرسند.(تاریخ بیهق ص 1). اگرچه او مقاود تقلید بر سر قومی کشیده است... ما را به میدان محاربت بیرون باید شدن و از مرگ نترسیدن.(مرزبان نامه).
فرهنگ معین
(مَ وِ) [ع.] (اِ.) ج. مقود.
فرهنگ عمید
مقود
فرهنگ فارسی هوشیار
(تک: مقود) افسارها لگام ها چنبور ها (اسم) جمع مقود رسنها مهارها لگامها: } اگرچ او مقاود تقلید بر سر قومی کشیدست. . . ما را بمیدان محاربت بیرون باید شدن و از مرگ نترسیدن. . . { (مرزبان نامه. تهران. 1317 ص 84)
پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.