معنی مفرع در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

مفرع. [م ُ رِ](ع ص) فرودآینده از کوه. گویند: لقیت فلاناً فارعاً مفرعاً؛ فلان را دیدم در حالی که یکی ازما دو نفر از کوه بالا می رفت و دیگری فرودمی آمد.(ازمنتهی الارب)(از ناظم الاطباء)(از اقرب الموارد).

مفرع. [م ِ رَ](ع ص) آنکه بازدارد قوم را از شورش و اصلاح کند میان ایشان. ج، مفارع.(منتهی الارب)(آنندراج)(ناظم الاطباء)(از اقرب الموارد).

مفرع. [م ُ رَ / م ُ رِ](ع ص) رجل مفرع الکتف، مرد پهن کتف.(منتهی الارب)(آنندراج)(ناظم الاطباء)(از محیط المحیط). مرد پهن کتف یا بلندکتف.(از اقرب الموارد). || دراز از هر چیز.(از اقرب الموارد).

حل جدول

فرود آینده از کوه، مرد پهن کتف

فرهنگ فارسی هوشیار

فرجستک شاخه شده ستاک

فرهنگ فارسی آزاد

مِفرَع، مُصلِح (جمع: مَفارِع)،

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر