معنی معنون در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

معنون. [م َ](ع ص) دیوانه.(منتهی الارب)(آنندراج)(ناظم الاطباء)(از اقرب الموارد). || ناتوان. || افسون شده و جادوشده و به افسون نامرد شده. || آنکه قاضی بر وی حکم به نامردی کند. || محبوس در حظیره.(ناظم الاطباء).

معنون. [م ُ ع َن ْ وَ](ع ص) عنوان کرده شده یعنی دیباچه کرده شده.(غیاث)(آنندراج). کتاب دیباچه نوشته.(ناظم الاطباء)(از منتهی الارب). || عنوان کرده شده. || دارای عنوان.(ناظم الاطباء). شخصی دارای عنوان و مقام: مرد معنونی است.

فرهنگ معین

عنوان کرده شده، ابتدا شده، کتاب یا رساله دارای مقدمه، شخصی دارای حیثیت و نام و نشان. [خوانش: (مُ عَ وَ) [ع.] (اِمف.)]

فرهنگ عمید

دارای دیباچه و مقدمه،
شخص دارای عنوان و مقام،

فرهنگ فارسی هوشیار

‎ سر نامه دار، پیشگفتدار، نشاندار نامدار (اسم) عنوان کرده شده ابتدا شده، کتاب یا رساله دارای مقدمه، شخصی دارای حیثیت و نام نشان: } مرد معنوی است. ‎{

فرهنگ فارسی آزاد

مُعَنوَن، عنوان دار (کتاب)، صاحب عنوان (به کنایه شخص محترم و دارای عنوان و اَلقاب)،

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر